شاید بداهه صحبت کردن یکی از آن چیزهایی باشد که آدمها ترجیح میدهند تا میتوانند از آن دوری کند. اما این مهارت میتواند درهای جدیدی به روی افراد بگشاید بداهه گویی یک مهارت است و مهارتها توانایی هایی هستند که با آموزش و تمرین مداوم پرورش می یابند و رشد میکنند؛ پس هرکسی که از درجه هوشی معمولی برخوردار باشد، می تواند بداهه گو شود. عمارت هنرمند وابسته به سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری اصفهان با مجموعه کلاس های مهارت های عملی بیان و سخنوری جهت تقویت هنر بداهه گویی با تدریس پیمان چاپاری به این امر پرداخته است. چون اصفهانی ها در هنر بداهه گویی و حاضر جوابی سالهاست پیشتازند و این هنرشان زبانزد عام و خاص است در یادداشت زیر به بیان هنر بداهه گویی بین اصفهانی ها و صدر بداهه گوها می پردازیم.
بداهه گویی یکی از خصلتهای ریشهدار اصفهانیهاست؛ ریشهدار، ازآنجهت که مافروخی، دانشمند قرن پنجم هجری، در کتاب «محاسن اصفهان» کنار وصف زنده رود، گاو خوانی، فرمانبرداری مردمان این شهر از حاکم و... بخشی را هم به توصیف بداههپردازی، نکتهگویی و بذله جویی آنان اختصاص داده است. فیالمثل روایت میکند که وقتی محمود سبکتکین به اصفهان آمد و علاءالدوله را شکست داد، ابوالفوارس نامی که به شیرینسخنی و ملاحت زبانزد بود، نزد خود خواند و گفت: «مرا دوستتر میداری یا علاءالدوله را؟» و ابوالفوارس نیز فیالفور به زبان اصفهانی پاسخ داد:
«تو بشی و آن وی میاذ» که در معنی چنین نفرینی بود: «تو بروی و او بازنیاید»
به لطف ناصر کوشان، نمونههای دیگری از این بداهه گوییِ اصفهانیها در کتاب تاریخ تئاتر اصفهان نیز ثبت و ضبط شده. است او روایت میکند که مردی اصفهانی، به نام «کریم پشه»، به خاطر ظرافت و چیرهدستی در حاضرجوابی و بیان مسائل انتقادی در قالب طنز، چنان پیشرفت کرده که موردحمایت ناصرالدینشاه قاجار نیز قرارگرفته است؛ البته پسازآنکه در بیستسالگی اصفهان را ترک میکند تا در تهران اسم و رسمی به هم بزند و موفق هم میشود چراکه امروز پدران ما نیز او را با لقب جدیدش یعنی «کریم شیرهای» به یاد میآورند.
حسین نوربخش، در کتابی که برای معرفی «کریم شیرهای» نوشته، مشخصاً هنر او را سخن گفتن در آن واحد به شیوه طنز و مناسب حال و احوال زمان میداند و درک عظمت این قابلیت «کریم شیرهای» مشخص نمیشود مگر با خواندن نمایشنامه «بقالبازی» که در اصل، «شرحی از بدبختی اهالی ایران و مجمعی از سختی و زبونی این ممالک ویران در لباس قصه و طرز تئاتر فرنگیان است.» پرواضح است که هیچ هنرمندی جز کریم شیرهای نمیتوانسته چنین نمایشی را با آن مضمون، پیش چشم ناصرالدینشاه اجرا کند.
بر قله بداههپردازی اما نام نامی ارحام صدر میدرخشد؛ هم او که از نردبان سنت بالا آمده و بهواسطه خلاقیتی که داشته، بر صدر مجلس بداهه گویی نشسته است. او خود در مصاحبهای با ناصر کوشان روند نظام یافتن روش کارش را که استفاده از بداههپردازی در تئاتر برای بیان مسائل انتقادی به زبان طنز است، چنین شرح میدهد: « ما در یک شب مهتابی با ناصر فرهمند میرفتیم خانه. منزل ما پاقلعه بود و منزل فرهمند پشت مطبخ. وسط راه به فرهمند گفتم: استاد امشب از تو یه سؤالی دارم. گفت: بگو.
گفتم: آیا ما مزه بندازیم؟
گفت: نه
گفتم: دلقکیم؟
گفت: نه، ارحام چیزی به مغزت رسیده و نمیگی؟
گفتم: میخوام بگم ضمن اینکه ما مردم را میخندونیم یک نتیجهای هم کف دستشن بگذاریم.
گفت: بگو چی توی اون کلهت هست.
گفتم: ما بیایم یک خرده هم انتقاد کنیم.
گفت: خیلی خوب است و فردا شب، پرده رفت بالا.
فرهمند با لهجه سدهی به من گفت: بگو ببینم اسدی پولا امروز را چیکار کردی؟
گفتم: یه مقداری را رفتم بدهی دادم به بقالی، یه مقداری هم قصابی، باقی هم رفتم دادم دارایی برای مالیاتتون.
گفت: مالیات؟ ما که نباید مالیات بدیم. ما آدمای زحمتکشی هستیم.
گفتم:حاجآقا اصلاً توی این مملکت مالیات را از آدمای زحمتکش میگیرند. از اینها که دستشون پینه داره. پینه دوزا، نجارا، آهنگرا، حلبی سازا، کارگرا...
گفت: نفهمیدم این کارخانه چیا و این پولدارا و اینا چیکار میکنند؟ اگه ما زحمتکشها باید مالیات بدیم که اونا باید چندین برابر بدن.
گفتم: نه آقا همینجاس که خاصی خرجی می شه. اونا قربونت برم جوجهکباب درجه یک میدن...امور مالیات میره طوری مینویسه که این آقا بدهکاره آ دست به دهن. در این لحظه سالن میافتاد روی کف. خلاصه یکشب برای گوشت میگفتم. یکشب برای راننده تاکسیها و ... به خاطر همین انتقادها تئاتر ما شده بود یک روزنامه شفاهی. روی این اصل بود که نمایش کمدی انتقادی روی ما ماند...»
او این روحیه را بعدها و در تئاترهایی که خارج از کشور اجرا میشد نیز حفظ کرد تا حدی که گفته میشود خلاقیت او در تطبیق مسائل روز هر شهر و کشور با دیالوگهای نمایشی و حتی استفاده از کلمات خود مردم آن کشور در نمایش، موجب شده بود حتی آلمانیها و سوئدیها نیز به تماشای اجرای او بنشینند.
تسلط ارحام صدر به مسائل روز باعث میشد حتی به حرفهای ایران هراسانه ای که در کشورهای خارجی مطرح میشد هم هنرمندانه روی صحنه پاسخ بدهد. برای نمونه، یکبار در آلمان شایعه شده بود که یکی از وعدههای غذایی ایرانیها سوسک و مگس است. ارحام صدر هم در نمایشی که در این کشور اجرا میکرد فیالبداهه دستش را به غبغب همبازیاش زد و گفت: «اینا از سوسک و مگسهس یا از بریون و چلو کباب؟»
خلاقیت، روحیه روزنامه نگارانه، تسلط بر مسائلی که مخاطب از آن رنج میبرد و سپس پرداختن به آنها با زبان طنز روی صحنه، معجونی بود که ارحام صدر را ارحام صدر کرد؛ شکرپارهای که تئاتر اصفهان را به جاذبه گردشگری این شهر تبدیل کرده بود و جای او تا ابد روی صحنه خالی است.
سمیرا قاسمی، دبیر سرویس فرهنگی و هنری خبرگزاری ایسنا اصفهان